پیمان حق از بنىاسرائیل در حقیقت دعوت از آنان به یک سلسله مسائل اعتقادى و اخلاقى و عملى است که در تورات آمده و آنان هم پس از حوادثى به آن حضرت آراسته شدن به آن حقایق را وعده دادند.
پیمان الهى از آنان بر اساس آیات هشتاد و سه و هشتاد و چهاره سوره بقره و آیه دوازدهم سوره مائده عبارت بود از این که جز خدا را عبادت نکنند و به پدر و مادر و خویشان و ایتام و مساکین احسان کنند و با مردم با خوش زبانى سخن گویند و نماز را بر پا دارند و زکات بپردازند و خون یکدیگر را به ناحق نریزند و یکدیگر را از خانههایشان آواره نکنند و به همه پیامبران پیش از موسى و پس از موسى به ویژه پیامبر اسلام ایمان آورند و آنان را در همه زمینهها تقویت کنند و یارى دهند و به پرداخت قرض الحسنه اقدام نمایند تا با اجراى این حقایق به رشد و کمال برسند، و سعادت دنیا و آخرت خود را تامین نمایند و خداوند مهربان گناهانشان را بیامرزد، و آنان را به بهشت در آورد.
برافراشتن کوه بالاى سر بنىاسرائیل
این مسئله هم که قطعاً جنبه اعجاز داشت سببى براى توجه دادن آنان به عظمت و قدرت حضرت حق بود به امید آن که از ترس و خوف آن باطنشان تلطیف شود و دست از لجاجت و تکبر نسبت به خواستههاى حق بردارند و به پیمانشان عمل کنند و در راه اجراى فرمانهاى حق که به سود دنیا و آخرت خودشان بود استقامت ورزند.
این معجزه نه براى اجبار آنان به عمل به تورات بود، زیرا دین اجبارى نیست و اگر بنا به گفته بعضى آن را براى مجبور نمودن آنان به گردن نهادن در برابر دین بدانیم باید اکثر معجزاتى که به دست موسى جارى شد مستلزم ایجاد اجبار بدانیم، این معجزه راه روحى و روانى و عقلى آنان را براى تسلیم شدن به حقایق هموار مىکرد و به آنان در جهت عمل به خواستههاى خدا و موسى آمادگى مىداد.
به قول پرتوى از قرآن: آنچه از حالات و نفسیات یهود قرآن و تورات نقل مىکند شاهد بر این است که ایمان محکم به دستورات و رسالت پیمبرشان نداشتند، و احساس به مسئولیت درآنان بیدار نبود، نه عقل عاقبت اندیش داشتند و نه وجدان بیدار و نه گوش شنوا، در چنین مغزهاى جامد و اندیشههاى کوتاه، پند و عاقبتاندیشى نیز اثر ثابت و همیشگى ندارد، این گونه مردم را تنها از راه حس ظاهر و نشان دادن عواقب سرپیچى از دستورات میتوان براى چندى تسلیم و خاضع نمود، باید چنان هراس و منظره هول انگیزى در دلشان ایجاد کرد و در برابر چشمشان نمایاند که همیشه در خاطرشان بماند، چنان که علماى اجتماع و تربیت معتقدند که عواقب گناهها و لغزشها را براى عامه کوتاه اندیش از مردم باید در صورتهاى محسوس و منظور نشان داد.
نمایاندن کوه .... بالاى سر یهود گویا نمایش خوفناک عاقبت سست گرفتن و ترک قانون بوده تا با جاى گرفتن این منظره مهیب در خاطر آنها، همه نیروى خود را براى حفظ و اجراء دستورات به کار اندازند. «1»
فرمان توجه به تورات و عمل به آن
پس از آن که آن معجزه عظیم به وقوع پیوست و بنىاسرائیل این باز قدرت حق را که نازل کننده تورات بر آنان بود در قرار گرفتن کوه بالاى سرشان دیدند فرمان یافتند که تورات را با عقل و قلب دریافت کنند و نسبت به آن معرفت یابند و آنچه از مسائل اعتقادى و اخلاقى و عملى در آن است به خاطر بسپارند و با اعضا و جوارح به آن عمل کنند و به عبارت دیگر درون تاریک را با نور معارفش روشن کنند، و عقل خود را با آیاتش تقویت نمایند، و نفوس خویش را از نگار زشتىهاى اخلاق بزدایند و چشم و گوش و زبان و دست و شکم و شهوت و پا را در سیطره تصرف آیات آن در آورند تا با چشم به آیات و نشانههاى حق بنگرند و به مطالعه حقایق برخیزند، و سحرگاهان مناجات و عباداتشان را با گریه چشم جلا و صفا دهند و دیده از بد دیدن حفظ کنند، و با گوش آیات و معارف الهى را از زبان موسى و قاریان حقیقى تورات بشنوند و مستمع تسلیمى در برابر حق باشند، و با زبان مجهولات خود را بپرسند، و پرسشهاى دینى و علمى و اخلاقى به میان آرند، و آن را به عنوان ابزارى مثبت در ابراز حق و امر بمعروف و نهى از منکر بکار گیرند و گمراهان را به راه راست هدایت نمایند و به تبلیغ دین خدا اقدام کنند، و با دست به نوشتن حقایق و حل مشکل مردم، و کار خیر برخیزند، و در شکم جز حلال خدا را قرار ندهند، و شهوت را با حفظ عفت و پاکدامنى جز از طریق ازدواج مشروع بکار نگیرند و با پاى، جز در راه مثبت و طریق علم و زیارت اولیاء و دیدن صلحا و رفتن به مجالس معرفت و مساجد و معابد براى عبادت گامى برندارند و روشنتر این که تورات را با قلب و باطن و با بدن و جسم در کمال قوت دریافت کند چنان که در حدیثى از حضرت صادق (ع) رسیده هنگامى که از حضرت توضیح خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ را پرسیدند که:
«أبقوة بالابدان ام بقوة بالقلوب فقال بهما جمیعاً:» «2»
آیا به قوت و قدرت بدنها یا به قوت و قدرت قلبها حضرت فرمود هم با قدرت جسمانى، هم به قوت قلبى و باطنى هر دو با هم.
که البته این فرمان ویژه بنىاسرائیل نیست بلکه پیروان مکتب الهى در هر عصر و زمانى باید با درون و برون یعنى با معرفت و شناخت و عمل و اجرا کتاب خدا را دریافت کنند و با علم به آن و عمل به آن مصداق عینى آیات خدا شوند، و الا هواى نفس آنان را به اطاعت خود درآورد، و بر وجودشان لگام زند، و سوار جان و عقلشان گردد و به هر سو که خاطرخواه اوست آنان را سوق دهد.
هر که گریزد ز خراجات حق بارکش غول بیابان شود
توجه به داستان زیر که صورت و نماى کوچکى از حقیقت بالاست خالى از لطف نیست.
سلطانى نسبت به زنان و معاشرت و مجالست و همخوابگى با آنان شوق و رغبت فراوانى ابراز مىکرد، اکثر اوقات و ساعات شبانهروز را با آنان و در خلوت حرمسرا مىگذرانید، وزیرش پیوسته او را از انس و معاشرت زیاد با زنان نهى مىکرد تا جائى که نصیحتهاى وزیر در او مؤثر افتاد و او ساعات کمترى را مصروف زنان مىداشت.
یکى از کنیزان او که سخت مورد توجهش قرار داشت علت کنارهگیرى سلطان را از انس با زنان جویا شد.
سلطان گفت: وزیرم مرا از این کار و شهوترانى در حد افراط بازداشته، کنیز گفت ممکن است با بخشیدن من به او مرا در اختیارش قرار دهى تا ببینى با او چه مىکنم؟
سلطان کنیز را به وزیر بخشید، کنیز پس از آن که به خانه وزیر رفت با فنونى که مىدانست و با طنازى و عشوهگرى خود را به شدت مورد توجه وزیر قرار داد، و با زیبائى خویش و دلفریبىاش او را مفتون خویش ساخت، وزیر که سخت نسبت به کنیز دل از دست داده بود هر چه مىخواست به آن بت طناز و لعبت دل فریب نزدیک شود کنیز به او راه نمىداد و مىگفت به خدا سوگند از پذیرفتنت امتناع دارم مگر این که یک بار بر گردهات سوار شوم!
شعلههاى سرکش غریزه و قدرت شهوت عنان اختیار از دست وزیر ربود و او را به سوارى دادن به کنیز حاضر ساخت!
کنیز که قبلًا لگام و آنچه براى یک اسب لازم بود تهیه دیده بود بر پشت جناب وزیر نهاد و در میان اطاق سوارش شد، این سوارکارى وقتى انجام گرفت که سلطان در جایگاه مخصوصى بنا به قرار از پیش تعیین شده آن وضع را مشاهده مىکرد، ناگاه سلطان از محل مذکور بیرون آمد و با شگفتى به وزیر گفت: این چه بلائى است که به آن مبتلا شدهاى تو که امر از مجالست و معاشرت با زنان نهى مىکردى و آن را بر من نمىپسندیدى!
گفت پادشاها من شما را مىترسانیدم تا به چنین بلاى ناگوارى دچار نگردى و اینان بر تو سوار نشوند، اینک با دیده خود چیرهدستى اینان را دیدى که تا جائى است که مىتوانند بر تمام شئون زندگى مردان مسلط گردند و بر آنان حکومت کنند!! «3»
پیمان شکنى بنىاسرائیل و فضل و رحمت حق
با پیمان استوارى که از بنىاسرائیل دائر بر معرفت به کتاب خدا و عمل به آن و پیروى از دستورات موسى که مواد آن پیمان به تفصیل در آیات دیگر آمده گرفته شد و با این که آن معجزه عظیم یعنى کوه را بالاى سرشان مشاهده کردند و تا اندازهاى دانستند که روىگردانى از برنامههاى حق و پیمان شکنى به دلیل آن معجزه عذابى سخت به دنبال دارد باز به پیمان شکنى برخاستند و از هوا و هوس خود و شهوات بىمهارشان پیروى نمودند، و از بکار گرفتن عقل دوراندیش امتناع ورزیدند و با کتاب خدا و موسى سر مخالفت و ناسازگارى نهادند، ولى فضل و رحمت خدا شامل آنان شد و آنان را از دچار شدن به عذاب سخت ایمن داشت و باز هم راه مهلت را براى توبه و خودسازى و برگشت به تورات و تسلیم شدن در برابر حق و ایمان به پیامبران و انجام عبادت رب و خدمت به خلق باز گذاشت، ولى آنان آن مهلت را غنیمت ندانستند و به شکستن پیمان ادامه دادند، و از اجراى آیات تورات سر باز زدند و تجاوزات از حدود الهى و عبور از مرزهاى ممنوعه و ستم بر خود و دیگران را تداوم دادند چنان که در آیات بعد مىخوانیم.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- پرتوى از قرآن ج 1 ص 184.
(2)- نورالثقلین ج 1 ص 72 ح 227.
(3)- کشکول بحرانى 150.